خرداد98 و زیارت امام رضا بعد از 25سال+تیر 98

ساخت وبلاگ

سلام دفترچه جونم .دلم تنگ نوشتنه اما نمیشه  بیام برات بگم و بنویسم.ماه رمضان اگرچه اوایلش سخت گذشت اما الان که فکرشو میکنم زودهم گذشت بالاترین توفیق برام تو این ماه رمضون این بود بعداز 25سال من به زیارت امام رضا مشرف شدم چی بالاتراز برکت این ماهه .تو همین ماه ماشینمون رو تحویل گرفتیم و کلی سرحال و خوش .بعد من به شوهری گفتم که میخوام از محل کارم هتل رزو کنم برا عیدفطر بریم مشهد وقبول کردوکلی هزینه ی بلیطمون شد نزدیک3تومن .یه سوییت 3نفره گرفتم و سشنبه 14خرداد پرواز به سمت مشهد کردیم.بماند که این وسط مسطلا پدرشوهر حالش بهم خورد ازینکه ماداریم میریم مسافرت و حتی درطول سفر هم زنگ نزد.باخواهرشوهری هم سرسنگین هستم بدجور ولی تو همین زیارت دعاش کردم و از قلم ننداختمش.خیلی برا خواهرم اشک ریختم وشفاش رو از اماممون خواستم.اولین بار بود که تونستم به پنجره ی فولاد دست بزنم و این کلی لذت بهم داد.چقدر گریه کردم ودعا برای عزیزانم.دلم میخواد زودتر خواهری خوب بشه .خواهریو مامان اینا هم رفتند ماکو پیش خواهر شوهرش.در کل خیلی خوب بودش.

2هفته بعد از سفرمون خانوادهی شوهری رو برای شام دعوت کردم.همه چی عالی بودش .زرشک پلو و قرمه سبزی درستیدم و برنج رو هم مادرشوهری پختش.

خواهرشوهری که اصلا محلم ندادو منم همین طور اصلا دارم ازش متنفر میشم.روز تولدش 25خرداد بود مهمونی.منم بروی مبارکم نیاوردم.

دختری رو برا تابستون کلاس زبان نوشتمتو خرداد یه ترمشو رفت .کلاس باله رو که کماکان داره میره کلاس چرتکه شو هم هنوز تشکیل نشده.

در پی جو گیریشون کلاس اسکیت هم نوشتمش که دیروز 21تیر جمعه براش کفش اسکیت از منیریه گرفتیم و بعداز ظهرش بردمش تفریحی کلاس که با اسکیتاش راه بیفته فقط 1بار زمین افتاد ولی خداروشکر راه افتاد 2ساعت تمرین کردو خیس عرق شد.

این روزا حال دلم خوب نیست گرچه بظاهر همه چی داره خوب پیش میره.شوهری به دلخواهمه اما من خوب نیستم. تازگیا رفیق باز شده شبا دیر میاد پول توکارتم میریزه که دهنمو ببنده اما بازم راضیم. شوهری کمبود رفیق داره و یدونشون بهمون نارو زد.ولی یه نفرشون خوبه .راستی تو این ماه هم یک شب زیارت امامزاده صالح نصیبمون شد.

خواهری مراحل شیمی درمانی و پرتو درمانی و همین طور بردیمش پیش یه دکتر طب سنتی که ادعا داره سرطان رو درمان میکنه.

نمیدونم خدا چی برامون رقم زده.راستی تو این ماه کلی با خدا درگیرشدم و گریه کردمو باهاش قهر کردم وشفای خواهری رو ازش خواستم.باشد که حاجت روا بشم.

دلم یه بچه میخواد اونم فقطو فقط بخاطر دختری که کلی احساس دلتنگی وتنهایی داره.باید باخودم کنار بیام وقبول کنم باید بشه و سختی هاشو بگذرونم .من باید اول برم دکتر و زیر نظر اون بارداربشم.اما میترسم وکلی برای اینکار استرس و ناراحتی دارم ولی امیدمو از دست نمیدم ومیخوام برم بجنگش. خودش کمکم میکنه میدونم

 

دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezohayerangi بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:07