شهریور نامه99+مهر 99

ساخت وبلاگ

سلام .خیلی وقت بود که میخواستم بنویسم ولی سایت خراب بود.منم راستش چند روز یهبار نگاه میکردم الانم خوشحالم که میتونم بنویسم.از 1شهریور که اومدم سرکار بهم گفتن باید تست میدادی تاببینیم هنوز مبتلا هستی یانه بعد میومدی منم همون 4شهریور رفتم نزدیک خونه آز خون دادم اومدم 4شنبه جوابش رو گرفتم دیدم بله من خوب شدم وآنتی بادی ترشح شده رفتم دنبال بیمه واسه ایام کرونا چون دور کاری داشتم یروز با شوهری رفتم بیمه و اونجا منو ارجاع دادن به درمانگاه بیمه .اونجا هم اصلا امیدی نداشتم که قبول کنن چون من مرکز بهداشت تست داده بودم ودوندگی برای دکتر متخصص عفونی هم داشتم که یه نسخه واسه 14 روز استراحتم بده .دکتره خیلی بی حوصله بود وبهم گفت چقد غر میزنی خیلی بهم برخورد ولی چون کارم گیر بود هیچی نگفتم خلاصه 14روز رو برام نوشت.درمانگاه تامین اجتماعی هم اینقد شلوغ بود که نگو .دکتر بخاطر کرونا مریض نمیدید فقط مدارکم رو منشی داد داخل دلم شور میزد که نکنه تایید نکنه ولی خداروشکر تایید کرد و من هنوز نرفتم مدارک روتحویل شعبه بدم تا پولم رو بگیرم.این از شهریور ما.از مهر هم مثلا کلاسای انلاین دختری شروع شده و مدرسه اشون نرم افزار تحت وب خریدن و رسما پدر من یکی که دراومده از بس این نرم افزار قطع میشه و شروع میکنن تو واتساپ کار کردن.خلاصه ما یه سیکارت براش گرفتیم از فروردین 99وتبلت هم داره شمارشم دادم به معلمش.ولی 8صبح هر روز بهمن پیام میده.بعدازظهرها هم سرگرم درس و مشقش هستم.راستی نگفتم عاشوراو تاسوعا هم به شهرستان همسری نرفتیم چون گفتم هنوز کرونا دارم با توجه به جواب ازمایش و حتی به شوهری هم نشونش دادم که بیا ببین علامت زده یعنی من هنوز خوب نشدم ولی بچم خیلی دوست داشت بره اما مگه هرچی بچه بگه باید همون بشه؟

خلاصه یجوری پیچوندم و بماند که شوهری شب تاسوعا با دوستاش رفتن دماوند و ازون جایی که من راضی نبودم اصلا بهش خوش نگذشته بود.پدرو مادر شوهری از ترس کرونا و همین طور مسائل دیگه به خونشون تو شهرستانشون رفتن و فعلا من راحتم .البته یه پنج شنبه هم تو همین مهر رفتیم پیششون و گفتن احتمالا تا ششماهه دیگه هم نمیایم وگفتن که فعلا دختری مدرسه که نمیره و خونه هست و ازین بابت خیالمون راحته.من چیزی نگفتم و فقط گفتم باید مواظب باشید که خدای نکرده کرونا نگیرید.

نحسیه ماه صفر گریبانگر خانوادمون شد و خواهر کوچیکه تصادف بدی کرد که ماشین چپه شد اونم ماشین کی ؟ماشین شوهرخواهرم که خیلی حساسه خداروشکر که بچش و خودش و شوهرش سالم هستن ولی خواهری دستش کشیده شده رو زمین .خیلی خدا بهمون رحم کرد که چیزیشون نشده وگرنه کی میخواست اینارو جمع وجور کنه مامانم که دوتابچه ماهم همه سر زندگیامون هستیم بازم لطف خدا بوده که اتفاقی نیفتاده .خواهری میگفت من اول صفر خروس کشتم و خون ریختم شاید بخاطر همین این حادثه با توجه به خسارت مالی سنگین ولی خسارت جانی نداشته.

از کارم بگم که همچنان از اردیبهشت بیکاریم و قراره کلاسامون انلاین برگزار بشه.نمیدونم خوبه یا بد ولی فردا کلاس اموزش نرم افزار جدید رو داریم.ایشاله اینم ختم بخیر بشه.از حال روحیم بگم اصلا خوب نیستم دلتنگ خواهر عزیزم هستم دلم میخواست بودو باهاش دردودل میکردم اخه باهاش راحت بودم فقط به این خواهرم قضیه دوستیه خودم وشوهر م رو گفته بودم اونم میگفت بنده خدارو اذیت نکن.دلم تنگشه کاش بهمون بگه کجاست جاش راحته یانه.3ماه دیگه سالش میشه و چه زود این قافله ی عمر میگذره.شوهرش هم کرونا گرفته در حال استراحته و ازون ور هم پروزه ی کاریشون تموم شده و فعلا بیکار و ازون بدتر که ماشینش خسارت دیده و چه بلایی ازین عظیمتر و کمرشکن تر که همراهش همراش نیست و زیر خروارها خاک خوابیده.امروز از4 صبح بیدار نشسته بودم وتا 5و نیم که ساعت زنگ بخوره نشسته بودم و باشوهری اومدم محل کارو از 6 که رسیدم دارم تو اینستا میچرخم و پیجای امادمای به رحمت خدا رفته ها رو نگاه میکنم و دلتنگیم بیشتر میشه مامان هنوزم مثل ابر بهار گریه میکنه همش زمیگه چکنم که تقدیرم این بود.

الهی بحق همین روزای آخر صفر هیچ مادری داغ فرزند نبینه و هیچ خانواده ای عزادار عزیزش نشه .میدونم این دعام تو این روزای کرونایی یکم مسخرست ولی واقعا داغ عزیز سخته.

سخن کوتاه میکنم وتا درودی دیگر بدرود.

دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezohayerangi بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 21:49