تیر نامه99

ساخت وبلاگ

سلام .دیروز که خونه بودم همش یاد اینجا بودم پیش خودم فک کردم که خیلی وقته بهش سری نزدم.دلم تنگ میشه ولی حوصله ی نوشتن هم نمیاد سراغم.گفته بودم که بفکر بچه ی دوم هستم.بالاخره رفتم همین بیمارستان نزدیک محل کارم و دکتر بران آز خون نوشت نزدیک 870پولش شد بعلاوه ی سونو که فولیکل خوبی هم داشتم و تو اقدام بودم خیلی امیدوارم شدم با جواب سونو و گفتم حتما این ماه باردارم.ولی نشد جواب آز رو که گرفتم دیدم کم خونی شدید کمبود ویتامین دی و از همه مهمتر تیروئیدم بدتر شده یعنی بدنم داره نسبت بهش آنتی بادی ترشح میکنه .خیلی حالم گرفته شدو شستم خبر دار شد که این ماه بخاطر تیروئیدم اصلا نمیشه.البته 3روز هم عقب انداختم و مطمئن شدم که دیگه اصلا بخاطر تیروئید این ماه رو از دست دادم ولی همه ی شرایط اوکی بود هم ذخیره تخمدان هم فولیکول خوب و اقدامهای بموقع اما بخاطر این لعنتی که از همه چیز مهمتره نشد.دکترغغد هم که مطبش تا 1هفته پیش بسته بود بالاخره تونستم برا امروز شنبه وقت بگیرم برم پیشش تاببینم چی میگه و کی اجازه اقدام میده.الان هم داروی مولتی ویتامین آهن بالایی داره مصرف میکنم وقرص فولیک اسید خریدم و دوسین هم هر روز یه کوچولو میخورم که بدنم گرم بشه.البته بگم بخاطر یک ماه ونیمی که تو خونه بخاطر قرنطینه بودم وزنم بشدت رفته بالا طوری که دکمه ی شلوارم اذیتم میکنه .شوهری صبح ها منو بخاطر شرایط کرونا میبره سرکار یا یه موقع اسنپ میگیره برام .بعدازظهرها هم خودم میرم خونه ساعت 2ونیم.ایشاله که همیشه ساعت کاری ها همین طور باشه و ما بریم زودتر تو خونه به استراحتمون برسیم.از اوضاع روحیم بگم که خیلی بهتر شدم و دیگه تا اون حد افسرده نیستم یعنی بعد 6ماه روال افتادیم گرچه داریم از نبودش میسوزیم ولی زندگی رو جریان افتاده.بچه هاش به مامان عادت کردن و خوب پیش میره اوضاع و قرارمون 5شنبه هاست که میریم پیشش.اما این 5شنبه بچه ها اومدن پیش من و تا ساعت 9ونیم شب خونه ی ما بودن و کلی کیف کردن و ازین بابت من کلی لذت برم باهم رقصیدیم و من برا پسرش پیتزا گرفتم و خوردیم.دیروز جمعه بهمراه بابا رفتیم سر مزارش و تا نشستم گریه کردم.دلم خیلی براش تنگ شده.مامان دیشب بهم گفت برا اولین بار خوابشو دیده که حاملست و میگفت خیلی تپل شده بود ودر رابطه با بچش میگفت و سرحال بود.حالا مامان میگفت خوبه و نعمته و قراره یه چیزی وارد زندگیمون شه و من تو دلم گفتم خدا کنه خواهری نوید اومدن نی نی من رو بده.

این روزا داره با نهایت کسلی من میگذره البته اینومیدونم که بدنم تحت شرایط این تیروئید لعنتی هستش و دائم خوابم میاد و بی نهایت افسرده و دلمرده هستم .اینقدر یه وقتا دلم میخواد سر به تن شوهری نباشه که حد نداره.اونم بنده خدا بخاطر اینکه خواهرش دوباره از خونه فرار کرده ناراحته و دلش برا بچه هاش میسوزه.حق داره بالاخره پای آبروشون وسطه.ایشاله که ختم بخیر بشه.از اوضاع مملکت هم بگم که کرونا داره بیداد میکنه و همچنان داره میتازونه و جون میگیره.ولی از روزی که ماسک رو اجباری کردن خوب من که میرم بیرون میبینم رعایت میشه و همه ماسک زدن .ایشاله که شرش از کل جهان هستی کم بشه ومردممون نفس راحت بکشن. 

مامان برا دختر خواهری تولد گرفت تو این ماه و چه جشن خوبی بود.هممون احساس میکردیم که خواهری هم تو جشنه و داره کیف میکنه .شوهرش جوجه کباب دادو تمام هزینه ها رو خودش تقبل کرده بود و براش النگو خریده بود خلاصه خیلی خوب بود و کلا به بچه ها خوش گذشت.

اتاق خواب های پایین هم درست شدن و یکی برا پسرش و یکی هم برا دخترش .کاغذدیواری و رنگ کردن وپریز های اتاقشون عوض شدش . همه چیزنو شد براشون و بچه ها دیگه فهمیدن تو خونه ی مامان موندنی هستن.

خدایا خودت به مامان وبابام توانایی بده و کمکشون کن اونطور که لیاقت دارن این بچه ها رو بزرگ کنن و سرو سامون بدن .مامان خیلی دلش خونه و تواناییش محدود شده کم میخوابه و در طول روز همش مشغول فعالیته.

الهی هیچ پدرو مادری بوسیله ی بچش امتحان نشه که خیلی سخته و قابل تصور نیست.ولی با دست تقدیر که نمیشه جنگید باید همراه این موج بشی و بری جلو .

آجی جونم از ما راضی باش و برا هممون دعا کن که خدا دستمونو بگیره و از گرفتاری های دنیا نجاتمون بده.بیشتر برا مامان وبابا دعا کن که کم نیارن و بتونن این امانت هایی که بهشون سپردی با سر بلندی و افتخار بزرگ کنن و تو خوشحال بشی و ماهم راضی.خودت میدونی مامان داره چه زجری میکشه فقط هم بخاطر تو کم نمیاره کمکش کن و دعاش کن عشقم که تو الان فرشته ای والا مقامی.

دلم گرفته...
ما را در سایت دلم گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezohayerangi بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 21:49